در ابتدای سال، موضوع استراتژی و هدفگذاری در شرکتها پر از بحث و گفتگوهای داغه. معمولا شیوه رسیدن به انتخابهای استراتژیک به این صورته که شرکت با کمک یک تیم داخلی یا یک تیم مشاوره، اقدام به جمعآوری انبوهی از دادهها درباره محیط داخلی و خارجیش میکنه. بعد با تحلیل روی این دادهها، تعدادی گزینه کاربردی استخراج میشه. در مرحله آخر هم گروهی از مدیران به بررسی این گزینهها براساس معیار سودآوری مالی میپردازن و بعد از کلی بحث و گفتگو، گزینههای استراتژیکشون رو انتخاب و برای تایید نهایی به پیش مدیر عامل و هیئت مدیره میبرن.
این روش، یک روش خطی و غیر چابکه که اصلیترین نقاط ضعفش طولانی بودن فرآیند، تحلیل انبوهی از دادههای غیر مفید، از بین رفتن خلاقیتهای فردی و ایجاد بحثهای طولانی برای دفاع از گزینه خود بعنوان بهترین گزینه هست.
در کتاب بازی برد، روش جدیدی برای انتخاب از بین گزینههای محتمل پیشنهاد شده. در این روش، شروع فرآیند با ایجاد فضایی امن برای طوفان فکری و تفکر واگراست. در این مرحله خبری از قضاوت ایدهها نیست، بلکه تنها دنبال جذب ایدهها باید باشیم.
پس از ایجاد گزینههای مختلف، فرض رو بر این میذاریم که همه گزینهها، گزینههای برنده هستن. با این فرض، به بررسی شرایطی میپردازیم که برای برنده بودن این گزینه باید در محیط داخلی و خارجیمون صادق باشند. مهم نیست که این شرایط در حال حاضر وجود داره یا نه. فقط میخوایم لیستی از شرایطی که برای برنده بودن این گزینه نیاز هست رو استخراج کنیم.
در مرحله بعد، به بررسی پایداری و صادق بودن شرایط میپردازیم. چنانچه در مورد شرطی نگرانی و شبههای وجود داشت، تیم باید آزمایشی رو طراحی و اجرا و براساس داده، پایداری یا غیر پایداری اون شرط رو اثبات کنه. طبیعتا نهایتا گزینهای انتخاب میشه که همه شرایط برای برنده بودنشون پایدار و صادق باشه.
این روش رو مهندسی معکوس انتخاب میگن. در این روش ما به جای اینکه در موقعیت دفاع از گزینهها قرار بگیریم، در موقعیت کنجکاوی نسبت به امکانپذیر بودنشون خواهیم بود. در نهایت هم گزینه مطلوب، خود به خود پدیدار خواهد شد. مهمتر از همه نیازی به جمعآوری و تحلیل انبوهی از داده نیست. بلکه در طی فرآیند تنها دنبال دادهها برای فرضهایی میریم که نسبت به پایداریشون شک داریم.
این روش علاوه بر عرصه استراتژی، میتونه پایه و اساس هر گفتگویی برای انتخاب باشه. کافیه به جای سوال «چه چیزی درست است؟» از خودمون بپرسیم که «چه چیزی باید درست باشد؟».