وبسایت حمیدرضا لاچین - فعال در حوزه‌ی منابع انسانی، رهبری و توسعه فردی

رویای من ساختن یک فرهنگ کاری مبتنی بر به‌زیستی هست. فرهنگی که در اون سلامت جسمانی، روانی، روحانی و عاطفی انسان‌ها مقدم بر هر اولویت دیگه‌ای تو محیط کاره و کار، منبعی برای بهبود کیفیت زندگیه.

وبسایت حمیدرضا لاچین - فعال در حوزه‌ی منابع انسانی، رهبری و توسعه فردی

رویای من ساختن یک فرهنگ کاری مبتنی بر به‌زیستی هست. فرهنگی که در اون سلامت جسمانی، روانی، روحانی و عاطفی انسان‌ها مقدم بر هر اولویت دیگه‌ای تو محیط کاره و کار، منبعی برای بهبود کیفیت زندگیه.

وبسایت حمیدرضا لاچین - فعال در حوزه‌ی منابع انسانی، رهبری و توسعه فردی
۲۳
ارديبهشت

فردریک لالو در کتاب بازآفرینی سازمان دریافت که سازمان‌ها در طول تاریخ در 5 پارادایم ارزشی بصورت غیر خطی بلوغ یافته‌اند. از نظر لالو سازمان‌های پیشگام و برتر در دو سطح پایانی، یعنی سبز و آبی، قرار دارند.

سازمان­های آبی: این سازمان­ها بالغ­ترین سازمان­های موجود هستند. طبق تحقیقات فردریک لالو در کتابش در حال حاضر 10 سازمان در این سطح قرار دارند مانند پاتاگونیا، برتزرگ و مورنینگ استار. سازمان­های آبی دارای سه ویژگی زیر هستند:

  1. خود مدیریتی: ساختار قالب در چنین شرکت­هایی، ساختاری به نام هولوکراسی هست. ویژگی­ اصلی این ساختار حذف نقش مدیریت در تیم­ها و ایجاد تیم­های خود گردان با اختیارات کامل است. برای آشنایی بیشتر با چنین ساختاری می­تونین تاک زیر از مبدع این ساختار رو ببینین:

https://www.youtube.com/watch?v=tJxfJGo-vkI

  1. تمامیت وجودی: افراد در سازمان­های آبی تنها بعد حرفه­ای خود را بروز نمی­دهند. در این سازمان­ها فضایی برای ابراز کامل انسانی خود و بیان احساسات است. تمرکز توسعه در این سازمان­ها نه بر مهارت­های فنی، بلکه بر مهارت­های زیستن بهتر است.
  2. هدف تحولی: سازمان­های آبی استراتژی و اهداف خود را براساس رسالتی که دنیا از آنها می­خواهد تنظیم می­کنند. تمرکز این سازمان­ها تنها بر خلق ثروت برای سهامداران نیست، بلکه به دنبال خلق ارزش پایدار برای جامعه اطراف خود و خلق دنیایی بهتر با رعایت ملاحظات زیست محیطی و انسانی هستند.

تاک زیر از فردریک لالو اطلاعات مفصل­تری را راجع به یکی از سازمان­های آبی یعنی برتزرگ در اختیار قرار می­دهد.

https://www.youtube.com/watch?v=2GlG_ESETgo

 

  • حمیدرضا لاچین
۲۷
فروردين

مدیر در نقش مربی

کار تیمی بزرگترین مزیت رقابتی قرن 21‌ام است. عامل موفقیت کمپانی­ ها تیم ­هایی است که همچون «جامعه» عمل کرده، علاقئشان را هماهنگ می ­کنند و اختلاف نظرهایشان را کنار می­ گذارند تا بتوانند به­ صورت فردی و جمعی در خدمت مصالح کمپانی قرار گیرند. تحقیق نشان می ­دهد که وقتی افراد حس کنند از طرف همکاران و محیط کارشان حمایت می ­شوند، تعهد بیشتری نسبت به مسئولیتشان خواهند داشت و بهره­ وریشان افزایش می ­یابد.

برای خلق چنین تیم ­هایی، به افرادی با ویژگی مربیگری (Coaching) نیاز است. فردی که نه تنها با تک تک افراد، بلکه با کل تیم کار کند تا بتواند تنش­ های میان آن­ها را آرام کند، حس اجتماعی میان آن­ها را پرورش دهد و مطمئن شود که در راستای چشم ­انداز و مجموعه اهداف مشترک سازمان حرکت می­ کنند. در واقع کار مربی شکل­ دهی افراد در قالب تیم ­های قدردتمند است.

افراد با تخصص مربی­گری در بازار کار در دسترس هستند اما منطقا نمی­توان برای تمامی تیم­ های سازمان مربی استخدام کرد. مدیر و رهبر هر تیم، می­تواند بهترین مربی آنها باشد. در واقع یک مدیر و رهبر خوب می­ داند که برای موفقیت به تیم قدرتمند نیاز است و برای داشتن تیمی قدرتمند باید خود در نقش یک مربی ظاهر شود.

تحقیقات علمی نیز نشان دهنده صحت این امر است. تحقیقات دنیل گلمن درباره سبک ­های رهبری نشان داد که سبک رهبری مربی­گری یکی از سبک ­های اثربخش با بازده سرمایه مثبت برای کسب و کارها است. گوگل نیز در پروژه اکسیژن دریافت که بهترین مدیران گوگل، مدیرانی هستند که می­ توانند نقش مربی­گری را ایفا کنند.

یکی از این مربیان برجسته در تاریخچه سیلیکون ولی بیل کمپل است.

آشنایی با اصول مربی‌گری بیل کمپل

بیل کمپل از رهبران و مربیان برجسته سیلیکون ولی است. او سابقه سالها مدیریت در سطوح ارشد شرکت هایی مثل اپل و کوداک و مربیگری مدیران عامل سیلیکون ولی از جمله استیو جابز، اریک اشمیت، لری پیج و ... را دارد. اصول رهبری او از زمان خودش جلوتر بود و منجر به ایجاد شرکت هایی با ارزش بیش از یک تریلیون دلار شد. پس از مرگ او در سال 2016، کتاب مربی تریلیون دلاری حاوی اصول و قواعد برجسته ی رهبری و مربیگری او توسط برخی از مدیران گوگل نگارش شد. به تمامی مدیران و رهبران مطالعه این کتاب را پیشنهاد می­کنم.

از جمله این اصول، تکنیک هایی است که او برای رشد و توسعه افراد تحت رهبری و مربیگریش بکار میگرفت. این تکنیک­ها را در سه فرمول زیر خلاصه کرده­ام:

1) هدایت پذیری + سرمایه گذاری

بیل فقط برروی افراد هدایت پذیر سرمایه گذاری می کرد. از نظر او افرادی می توانند بیشترین بازده را از رابطه با مربی خود کسب کنند که هدایت پذیر باشند. از نظر بیل چه افرادی هدایت پذیر به حساب می آمدند؟

  • افرادی که خودآگاهی مناسبی از نقاط ضعف و قوتشان دارند و براساس این خودآگاهی دنبال رشد هستند. در ادامه وظیفه مربی این است که این خودآگاهی را به حداکثر برساند.
  • افرادی که متواضع و آسیب پذیرند. این افراد براساس خودآگاهی نقاط ضعف خود و نیاز به یادگیری بیشتر و رشد را می پذیرند.
  • افرادی که تعهد و پشتکار برای رشد دارند. این افراد آمادگی پذیرش فیدبک، یادگیری و امتحان رویکردهای جدید را دارند.
  • افرادی که پتانسیل لازم برای رشد را دارند. تعهد و پشتکار برای رشد مهارت هایی باید باشد که در آن حوزه استعداد و پتانسل وجود دارد. چنین سرمایه گذاری ای باید معتبر باشد.

بیل کمپل پس از اینکه از هدایت پذیری فردِ تحت رهبری یا مربیگری خود مطمئن می شد، خود را وقف رشد و توسعه او می کرد و از هیچ سرمایه گذاری ای دریغ نمی کرد. او در حین رهبری یا مربیگری افراد از دو فرمول طلایی دیگر استفاده می کرد که ترکیبی از ظاهر سخت گیرانه و قلب رئوفانه اش بود.

2) صراحت + دلسوزی

  • بیل در 100% مواقع صادق و صریح بود و نظرات خود را قاطعانه بیان می کرد (گاهی اوقات حتی با زبان تند). هیچ تفاوتی میان گفته های او و حقایق موجود در ذهنش وجود نداشت. او چیزهایی را میگفت که افراد دوست نداشتند بشنوند و چیزهایی را نشان می داد دوست نداشتند ببینند. حقایق تلخ و دشوار را پنهان نمی کرد، بلکه دقیقا سراغ همین حقایق میرفت. و این دقیقا کاریست که یک رهبر و مربی متعهد انجام می دهد: روبرو کردن افراد با ترس هایشان تا به ایده آل مدنظر خود برسند.
  • علی رغم این زبان تند و تیز، افراد پس از شنیدن حرف های او حس بهتری هم پیدا می کردند. زیرا اعتقاد داشتند که او این حرف ها را از سر دلسوزی و محبت می زند و به آنها فشار می آورد تا رشد کنند.
  • بیل برای دادن نظرات صریح خود دو نکته را همیشه رعایت می کرد. اول اینکه نظرات به موقع و در لحظه داده شود. دوم اینکه نظرات انتقادی به صورت خصوصی و نظرات مثبت در جمع ارائه شود.


3) سخت گیری + حمایت

بیل استانداردهای رده بالایی را برای شاگردانش تعیین می کرد. او اعقاد داشت که آن ها می توانند بزرگ باشند، بزرگتر از آنچه به آن باور داشتند. از نظر او رهبران باید مبلغ شجاعت باشند. یعنی تیم خود را هل بدهند و به سمت شجاعت، نوآوری و برداشتن قدم های بزرگتر تشویق کنند. افراد عموما از این نوع ریسک پذیری ها به دلیل احتمال شکست می ترسند، در نتیجه این وظیفه رهبر است که این مقاومت را بشکند. برای شکستن این مقاومت علاوه بر سخت گیری به حمایت هم نیاز است و بیل به روش های زیر این حمایت را نشان می داد.

  • ایجاد امنیت روانی: یعنی افراد می توانند ریسک و نوآوری انجام دهند در حالیکه که خیالشان راحت است در تیم امنیت لازم برای پشتیبانی در صورت اشتباه و شکست وجود دارد.
  • تقویت اعتماد به نفس: نشان دادن باور به افراد و توانایی هایشان برای کسب موفقیت، حتی اگر خودشان چنین باوری نداشته باشند.
  • انتشار انرژی مثبت: رهبر باید منشا انرژی مثبت باشد و موجب ارتقای روحیه افراد شود با شوخ طبعی و تشویق دستاوردهای افراد.

در نهایت نقل قولی از تام لاندری، مربی دالاس کابویز در لیگ ان اف ال ب مدت 29 سال، درباره مربی­گری را می­ آورم:

«مربی چیزهایی را به شما می­گوید که دوست ندارید آنها را بشنوید؛ شما را مجبور به مشاهده چیزهایی می­کند که دوست ندارید آنها را ببینید؛ بدین ترتیب به آن شخصیتی تبدیل می­شوید که همیشه می­خواستید به آن برسید.»

  • حمیدرضا لاچین
۲۳
اسفند

فردریک لالو در کتاب بازآفرینی سازمان دریافت که سازمان‌ها در طول تاریخ در 5 پارادایم ارزشی بصورت غیر خطی بلوغ یافته‌اند. از نظر لالو سازمان‌های پیشگام و برتر در دو سطح پایانی، یعنی سبز و آبی، قرار دارند.
- سازمان‌های
 #سبز: در این سازمان‌ها حرص و طمع سازمان‌های نارنجی برای سودآوری، رقابت و منفعت فردی، جای خود را به #خلق_ارزش برای تمامی #ذینفعان شامل کارکنان، تامین کنندگان، سهامدارن، جامعه و محیط زیست و #همکاری و #کار_تیمی برای رسیدن به اهداف مشترک می‌دهد. این سازمان‌ها به مثابه #خانواده هستند. رهبران سازمان مانند #والدین این خانواده و اعضای سازمان مانند #فرزندانی هستند که نیاز به #مراقبت، #توجه و #عشق دارند. بنابراین مدیران در این سازمان‌ها نقش #رهبران_خدمتگذار را دارند. تمرکز آنها بر #توانمندسازی پرسنل و خلق محیطی #امن و محبت‌آمیز برای رشد #به‌زیستی کارکنان است تا نظارت و کنترل امور اجرایی. تعداد این سازمان‌ها بعد از رسوایی‌ها و بحران‌های مالی قرن 21 روز به روز در حال افزایش است. دو نمونه معروف از این سازمان‌ها چوبانی و بری-ویمیلر هستن. پیشنهاد می‌کنم تاک‌های زیر از مدیر عامل‌های این دو سازمان را برای لمس عملی ویژگی‌های سازمان‌های سبز ببینین.

- Truly human leadership
- The Anti-CEO Playbook

در پست بعد درباره بالغ‌ترین نوع سازمان‌ها، یعنی سازمان آبی، خواهم گفت.

منابع مطالعاتی بیشتر درباره سازمان‌های سبز:

- https://hbr.org/2015/12/how-southwest-airlines-hires-such-dedicated-people

- https://hbr.org/2013/01/cultivating-a-higher-conscious

- https://www.youtube.com/watch?v=9ZA99XiYWkk

- https://www.aparat.com/v/stQ2y?playlist=161621

- https://www.aparat.com/v/BkATg?playlist=161207

-  کتاب‌های سایمون سینک شامل با چرا شروع کنید، رهبران آخر غذا می‌خورند و بازی بی‌نهایت

 

  • حمیدرضا لاچین
۱۵
اسفند

فردریک لالو در کتاب بازآفرینی سازمان دریافت که سازمان‌ها در طول تاریخ در 5 پارادایم ارزشی بصورت غیر خطی بلوغ یافته‌اند. امروزه اکثر سازمان‌ها در سه سطح ابتدایی زیر فعالیت می‌کنند:

- سازمان‌های
 #قرمز: پایین‌ترین سطح بلوغ مربوط به سازمان‌هایی است که برمبنای قدرت #دیکتاتوری، #ترس و #خشونت اداره می‌شوند. مثل سازمان‌های تروریستی یا شرکت‌های خانوادگی که یک نفر قدرت تصمیم‌گیری مطلق را دارد.


- سازمان‌های #کهربایی: در این سازمان‌ها قدرت مطلق و ترس به وسیله #ساختارها، #سلسله_مراتب و #قوانین جایگزین شده است. در این سازمان‌ها همه چی نسبت به چهارچوب‌های ارزشی و حکمرانی سنجیده می‌شود و قدرت به صورت بالا به پایین توزیع می‌شود. بروکراسی ویژگی اصلی این سازمان‌ها است. مثل سازمان‌های دولتی و مذهبی.

سازمان‌های
 #نارنجی: این سازمان‌ها براساس #شایسته‌سالاری، #سودآوری و #رقابت سازماندهی می‌شوند. در این سازمان‌ها موفقیت به معنای کسب سود از طریق بالاترین بهره‌وری ممکن به هر قیمتی است. حرص و طمع مادی و عدم پساخگویی نسبت به به‌زیستی انسان‌ها و جوامع در این سازمان‌ها برقرار است. در این سازمان‌ها برای نخستین بار اختیارات و مسئولیت‌پذیری به نتایج بین کارمندان توزیع می‌شود. وال استریت، سیلیکون ولی، شرکت‌های بین‌المللی و استارت‌آپ‌ها اکثرا در بین این سازمان ها هستند.

از نظر لالو سازمان‌های پیشگام و برتر در دو سطح پایانی، یعنی
 #سبز و #آبی، قرار دارند.

ادامه دارد ....

 

منبع:

https://www.strategy-business.com/article/00344?gko=30876

 

 

  • حمیدرضا لاچین
۰۸
اسفند

وارن بنیس (پدر علم رهبری) و رابرت توماس با بررسی و مصاحبه با برترین رهبران دنیا در طی سه سال دریافتند که تمام این افراد در طول زندگی خود تجربه یک اتفاق ناگهانی، تلخ، رنج آور و چالشی را داشته اند. نوع نگاه و رفتار این افراد در این دوران ها، که به آنها #بوته_آزمایش می گویند، عامل گذر آنها از این دوران ها و تبدیل شدن به #رهبری واقعی بوده است. آنها دریافتند مهارت هایی که به یک انسان کمک می کند تا از شرایط #رنج بگذرد و رشد هم یابد، دقیقا همان مهارت هایی است که یک رهبر برتر را می سازد.

در صدر این مهارت‌ها قابلیت خلق آینده‌ای متفاوت از وضعیت موجود هست. آنها از این موقعیت برای بازبینی باورها و ارزش‌های و بالغ کردن
 #جهان‌بینی خود استفاده می‌کنند.

امسال ما در اچ آر
 #علی‌بابا درگیر بوته‌های آزمایش متعددی شدیم. اول سعی کردیم با تکیه بر ابزارها و دانسته‌های موجود مسائل رو حل کنیم، ولی به زودی فهمدیدم که این مشکل در ابزارها و رویکردها نیست بلکه نوع نگاه فعلی عامل بروز مسائله و بهبود نیازمند #تحولی در #ذهنیت است.

این کشف آغاز مسیری بود برای آگاهی یافتن از تحولی که لازمه در جهان‌بینی ما ایجاد بشه. برای شروع نیاز به مدلی داشتیم که بهمون نشون بده سطح بلوغ ذهنی فعلیمون و سطح ایده‌آل چیست؟

ادامه دارد ...

 

 

  • حمیدرضا لاچین
۰۳
اسفند

"کسی که چرایی زندگی را یافته، با هر چگونگی‌ای خواهد ساخت."

- نیچه

پاسخ به #چرایی وجودی ما رو در سفری برای #کشف ارزشی که قراره در این دنیا خلق کنیم می‌رسونه. رسیدن به پاسخ این سوال خیلی سخته و مثل فتح کوه بدون قله می‌مونه. هیچ وقت نباید به یه پاسخ در تمام طول عمرمون اکتفا کنیم. در این دنیای متغیر همواره باید ببینیم که اصیل‌ترین ارزشی که می‌تونیم برای جامعه اطرافمون خلق کنیم چیه و زندگی‌مون رو براساسش راهبری کنیم.

این سفری بود که امسال ما در منابع انسانی #علی‌بابا مجدد توش به راه افتادیم. توی این مسیر در حال اشتباه و یادگیری هستیم. سعی می‌کنیم قدم به قدم بهتر بشیم، تجاربمون رو به اشتراک بذاریم و فیدبک بگیریم.

اوایل ماه در #علی‌بابا_تاک در مورد این سفر و یافته‌هامون حرف زدیم. اینکه چرایی وجودی ما چیست و با چه اصولی سعی در محقق کردنش داریم. از امروز در سلسله پست‌های کوتاهی میخوام پایه‌های علمی بحث رو عمیق‌تر با مثال و منبع بیشتر مرور کنم.

در این پست اسلایدهای ارائه و لینک فیلم کامل تاک رو به اشتراک میذارم. منتظر دریافت فیدبک و تجارب مشابه شما هستم.

فیلم کامل تاک در آپارات:

https://www.aparat.com/v/FX7aG

 

اسلایدهای ارائه:

Why We Are Here - AlibabaTalk - Slide Decks
حجم: 4.56 مگابایت

 

 

 

  • حمیدرضا لاچین
۰۳
اسفند

معمولا توی سازمان‌ها به #آموزش و #توسعه به چشم یک مرکز هزینه نگاه میشه. هزینه‌های زیادی برای آموزش انجام میشه ولی بصورت شفاف معلوم نیست که این آموزش‌ها چه اثراتی روی بهبود عملکرد و رفتار فرد و سازمان دارن. یه بخشیش بخاطر اینه که عموما توی سازمان‌ها آموزش یه مسیر خطی دیده میشه که شامل یه سری ورکشاپ پشت سرهم و طولانیه. معمولا هم انتظار داریم آدما بعد این ورکشاپ‌ها کلی چیز یاد گرفته باشن و با شوق برن پیاده‌سازیش کنن.

یه بخش دیگه هم عدم #ارزیابی داده‌محور آموزش هست. به قول پیتر دراکر وقتی نتونی چیزی رو بسنجی، نمیتونی مدیریتش هم بکنی. ما چند وقته توی #علی‌بابا دغدغه‌مون عوض کردن این شرایط شده. چطور میشه آموزش و توسعه یه بخش حل المسائل توی سازمان باشه و به بهبود #عملکرد فردی و سازمانی کمک کنه؟

این کورس خیلی چیزا راجع به این سوالات بهم یاد داد و به شدت دیدنش رو به فعالان این حوزه توصیه میکنم.

https://www.linkedin.com/learning/measuring-learning-effectiveness

  • حمیدرضا لاچین
۰۳
اسفند

 

بروکراسی سرعت فعالیت‌ها رو میاره پایین، نوآوری رو کم میکنه و احتمالا باعث میشه آدم‌های باهوش از شرکت برن!

این جملات انقدر کلیشه‌ای و پرتکرار شده که همه بلدن و بهش باور دارن. ولی خیلی عجیبه که هنوز خیلی از سازمان‌ها، حتی تو آمریکایی که مهد تولد ساختارهای اجایل و هولوکراسی و ... هست، با تکیه به بروکراسی دارن روزگار میگذرونن.

انقدر ساختارهای بروکراتیک شایع هست که آقای گری همل، از بزرگان دنیای مدیریت و کسب و کار، همین چند ماه پیش جدیدترین کتابش به نام زیر رو معرفی کرد:

Humanocracy

کلیت این کتاب در باب تقبیح ساختارهای بروکراتیک و خلق ساختارهای انسان محور و با آزادی بالاست. اطلاعات بیشتر درباره این کتاب و محتویاتش رو میتونین از سایت خود کتاب دریافت کنین: (با فیلترشکن)
https://www.humanocracy.com/course/BMI

یکی از بخش‌های جالب سایت تستی هست که میزان بروکراسی سازمان شما رو میسنجه و با میانگین‌های جهانی مقایسه میکنه. میتونید این تست کوتاه رو از طریق لینک زیر بدین:
https://www.humanocracy.com/

من این تست رو برای علی بابا زدم و نتیجه زیر حاصل شد. آزادی عمل بالا و اعتماد جز ویژگی‌های اصلی تجربه‌ی کاری تو علی‌بابا برام بوده. البته که این یه نرم در سطح کل شرکت نیست و این وظیفه‌ ماست که رهبرانی رو تربیت کنیم که مرکز توجهشون انسان‌ها هستن، نه فرآیندها و قوانین خلق شده به دست خودشون.

 


#علی_بابا #بروکراسی #humanocracy #گری_همل #فرهنگ #ساختار_سازمانی #هبری

 

 

 

  • حمیدرضا لاچین
۰۴
دی

اکثر ما تو کودکی‌ بهترین و امن‌ترین دوران زندگیمون رو تجربه ‌کردیم. توی یه #گهواره گرم و نرم و راحت بودیم که ازمون در برابر خطرات بیرونی محافظت می‌کرد. اما خیلی زود مجبور شدیم ترکش کنیم و پا بزاریم توی دنیای واقعی و بریم دنبال سرنوشتمون.

ما همیشه در جستجوی #گهواره_امن هستیم. جامعه ما از خیلی جهات نتونسته برامون اون گهواره رو ایجاد کنه و حس عدم #امنیت تو پوست و گوشتمون رخنه کرده. از طرفی بیشتر ساعت عمرمون رو تو محل‌های کاری‌ای می‌گذرونیم که به ما به چشم منابعی جهت خلق سود نگاه می‌کنن. نتیجه‌اش میشه تعویض مکرر محل کار یا مهاجرت. حالا مگه باید سازمان‌ها اون گهواره امن رو بازآفرینی کنن؟

به نظر من که سازمان‌ها بعنوان یه نهاد اجتماعی وظیفه اصلیمشون #مراقبت از اعضای جامعه‌ و #رشد اونهاست. سازمان‌هایی که بتونن این گهواره امن رو ایجاد کنن، در ازاش آدمها توی اون گهواره برای مدت طولانی‌تری میمونن و نقش خودشون رو برای رشد و پایداریش ایفا می‌کنن.

این اتفاق خیلی هم فانتزی نیست. سازمان‌هایی هستند که توی ایران تونستن این گهواره امن رو ایجاد کنن. مثل #کافه‌بازار و #ابرآروان. برای من این ویژگی دو شرکت آموزنده و جذابه و سعی می‌کنم ازشون یاد بگیرم. ما توی #علی‌بابا هم تعهد خودمون رو بازآفرینی این گهواره امن می‌دونیم، هر چند که کار خیلی زیادی برای انجام دادن داریم.

  • حمیدرضا لاچین
۱۱
مهر

ظهور میلتون فریدمن!

میلتون فریدمن، اقتصاددان آمریکایی و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل اقتصاد در 1976، از نظریه پردازان اصلی و بزرگ نظام سرمایه‌داری امروزی‌ست. تئوری تقدم سهامداران او از اصول اولیه‌ی تقریبا تمامی کسب و کارها در دهه‌های پایانی قرن بیستم و بسیاری از کسب و کارهای امروزی در سراسر دنیاست.

طبق این تئوری «فقط و فقط می‌توان یک مسئولیت و رسالت اجتماعی برای کسب و کار متصور شد. استفاده از منابع خود و درگیر شدن در فعالیت‌هایی که منجر به افزایش سود آن می‌شود.»

به‌عبارت دیگر، تنها دلیل وجودی یک کسب و کار کسب درآمد و خدمت رسانی به سهامداران است. هر چه بیشتر این ایده در دهه‌های 80 و 90 میلادی تشویق شد، مدیران و شرکت‌های بیشتری بر کسب سودهای کوتاه مدت به هر قیمتی متمرکز شدند. برخی از خروجی‌های مشهور چنین تفکری موارد زیر می‌باشد:

- بحران اقتصادی دات کام دهه 90 و بحران اقتصادی مسکن در 2008

- باب شدن تعدیل‌های دسته جمعی برای جلوگیری از کاهش سود

- افزایش حقوق 800 درصدی مدیران عامل در مقابل 11 درصدی کارکنان طی 40 سال

- رسوایی‌های مالی شرکت‌های انرون و ورلدکام

مدیران و سازمان‌های پشت این بحران‌ها الهام گرفته از فریدمن نگرششان به جامعه چنین بود:«جامعه چه در دستانش دارد تا برای افزایش سود به ما بدهد؟»

تغییرات در حال اتفاق افتادن است. عموم مردم نسبت به چنین تفکراتی احساس بدی دارند (به جز حداقلی که از این نوع فکر منفعت می‌برند). چه نگرشی می‌تواند جایگزین خوبی باشد؟

کارهای کشنده!

تفکر فریدمنی در محیط کار علاوه بر مادی‌گرا شدن سازمان‌ها و رهبران و ایجاد بحران‌های اقتصادی، تاثیر مستقیمی بر سلامت جامعه داشته است. تمرکز سازمان‌ها بر کسب درآمد و سود به هر طریقی، حتی اگر به معنای نادیده گرفتن و ضربه زدن به انسان‌هایی باشد که عامل ایجاد و رشد این سازمان‌اند، باعث شده شاخص‌های وفاداری، مشارکت و رضایت به کمترین مقدار خود در قرن 21 برسد.

طبق تحقیقات گارتنر فقط 13% کارکنان از تجربه‌ی کاریشان رضایت دارند و طبق نظرسنجی گالوپ، تنها 13% کارکنان دنیا در کارشان مشارکت دارند و به شرکت دلبسته‌اند. از طرفی دیگر، فشار شرکت‌ها بر کسب سودآوری فضای ناامنی را در سازمان‌ها ایجاد کرده که نتیجه‌اش کاهش اعتماد در سازمان و به تبع افزایش استرس است. طبق آمار، 40% کارکنان آمریکایی باور دارند کارشان بسیار استرس‌زاست، 25% اعتقاد دارند که کار بزرگترین منبع استرس در زندگیشان است. این به معنای افزایش حدود 20%‌ای استرس کارکنان در 30 سال اخیر است.

از آنجا که واکنش استرس در بدن خاموش کردن سیستم ایمنی است، نتیجه‌ی این میزان استرس افزایش بیماری‌های قلبی و ذهنی و مرگ و میر ناشی از استرس در محیط کار است. به عبارت دیگر، رهبری مبتنی بر سودآوری به‌عنوان تنها رسالت سازمان دارد ما را می‌کشد!!

بازبینی مسئولیت کسب و کار

فریدمن پیشنهاد کرد که یک کسب و کار فقط یک مسئولیت دارد: «سود». نتیجه­ روی آوردن رهبران و سازمانها به چنین تفکری خلق بحرانها و فسادهای اقتصادی و در خطر افتادن سلامت جسم و روان انسان‌­ها بوده است. اما بدون شک تغییراتی در راه است. سیستم کنونی تعادل خود را از دست داده و کم کم در حال از دست دادن نیرو و انگیزه خود است. زمان باز تعریف مسئولیت یک کسب و کار فرا رسیده است.

اکثریت انسان‌­‌ها تمایل دارند که کارشان معنا و هدفی فراتر از خود داشته و به خلق ارزشی در دنیا کمک کنند. کسب و کار نهایتا یک نهاد اجتماعی است که برای خلق ارزش در جامعه ایجاد شده. اگر سازمانی این معنا را به ما دهد، با تمام وجود برای تحقق این هدف مشارکت خواهیم کرد تا جزئی از این مسیر باشیم.

در قبال این تلاش، همه ما حق داریم هنگام کار از لحاظ روحی و روانی احساس امنیت کنیم و نسب به تلاش خود برای تحقق این معنا و هدف، به‌طور عادلانه پاداش دریافت کنیم. زیرا تولید ثروت و قدرت همیشه بر دوش ما مردم و از طریق صرف زمان، انرژی، دانش و تخصصمان است.

در نتیجه، سایمون سینک در کتاب «بازی بی‌­نهایت» مسئولیت کسب و کار را اینگونه تعریف میکند:

«مسئولیت کسب و کار این است که از اراده و منابع خود برای پیشرفت در راستای یک هدف بزرگ­تر از خود استفاده کند، از افراد و محیطی که در آن فعالیت می‌­کند، محافظت کند، منابع بیشتری (سودآوری) تولید کرده تا بتواند در دو اولویت اول خود به پیشرفت ادامه دهد و تا آنجا که ممکن است در بازی باقی بماند.»

چوبانی، شرکت به­‌زیستی

حمدی اولوکایا، بنیانگذار و مدیر عامل شرکت چوبانی بعنوان یکی از بزرگترین شرکت­های صنایع لبنی در آمریکا، در سال 2019 در یک سخنرانی معروف در تد از لزوم تغییر مسئولیت یک کسب و کار سخن گفت. از منظر او یک کسب و کار در مقایسه با مسئولیت‌­های پذیرفته شده در نظام سرمایه‌داری، مسئولیتهای زیر را به عهده دارد:

  1. قدردانی. مسئولیت اصلی کسب و کار محافظت و رشد انسان‌هایی است که زمان، انرژی و تخصصشان را صرف حرکت کارخانه می‌­کنند و شایستگی بهره‌مندی منصفانه از عواید حاصل را دارند، نه کسب سود برای سهامداران به هر قیمتی.
  2. جامعه. یک کسب و کار باید به جامعه‌­ای که در آن فعالیت می‌­کند خدمت کرده و برای آن ارزش تولید کند، نه انتظار داشتن از جامعه برای خرید محصولات و خدماتی که لزوما نیازی را برطرف نمی‌کنند یا کیفیت زندگی را بهبود نمی‌­دهند.
  3. مسئولیت‌پذیری. یک کسب و کار یک نهاد اجتماعی است که نسبت به تحولات اجتماعی و سیاسی جامعه مسئولیت داشته و می­تواند تغییرات مثبت ایجاد کند.
  4. پاسخگویی. مدیر عامل و کسب و کار باید بیشتر از هیئت مدیره و سهامداران، پاسخگوی مشتری باشند.

چوبانی یک کسب و کار هدف محور برای افزایش به‌زیستی و رفاه کارمندان، جامعه و محیط زیست است و ثابت کرده که روی آوردن به مسئولیت جدید کسب و کار به‌جای سود، ثروت واقعی ایجاد می‌کند.

زندگی اصیل

در هر بازی‌­ای مانند راه انداختن کسب و کار، ما دو انتخاب داریم. اول آیا می‌­خواهیم بازی کنیم؟ و دوم نحوه بازی کردنمان چگونه است؟ همانطور که تا اینجا گفته شد، اگر تصمیم به ایجاد یک کسب و کار گرفتیم، انتخاب ماست که می­خواهیم از کدام مسئولیت و رسالت کسب و کار پیروی کنیم: رسالت سودمحور یا رسالت هدف محور.

اما در بازی زندگی تنها یک انتخاب داریم: اینکه چگونه می‌خواهیم بازی کنیم. نوع بازی کردن ما تفاوتی با کسب و کار ندارد. اگر تصمیم بگیریم زندگی خودمان را براساس رسالت سود محور پیش ببریم، بدین معنی خواهد بود که ثروتمند شدن یا ترفیع گرفتن را به‌­عنوان هدف اصلی خود انتخاب کرده­ایم.

در عوض زندگی مبتنی بر رسالت هدف محور، به این معنی است که تحت تاثیر پیشبرد آرمان و هدفی بزرگ­تر از خودمان قرار داریم. افرادی را پیدا می‌کنیم که دیدگاه مشترکی با ما دارند و با آنها روابط مبتنی بر اعتماد و عشق می­سازیم تا بتوانیم آرمان جمعی­مان را محقق کرده و دنیا را جای بهتری برای زندگی کنیم.

می‌دانیم که خلقت خداوند حکیمانه است. هر کدام از ما برای هدفی خلق شده و استعدادها و نعمات مورد نیاز برای تحقق آن هدف را در طول زندگی کسب می‌­کنیم. فقط کافیست به آنچه که در دستانمان قرار داده شده نگاهی انداخته، هدف آنها را درک و آن هدف را زندگی کنیم. اینطور است که زندگی اصیل را تجربه خواهیم کرد.

 

 

#بازی_بی‌نهایت #میلتون_فریدمن #تئوری_تقدم_سهامداران #استرس_کاری #مشارکت #وفاداری #رضایت_شغلی #رسالت #مسئولیت #خدمت #هدف #چوبانی  #به‌زیستی #اصالت #هدفمندی #زندگی_هدفمند

 

  • حمیدرضا لاچین