وبسایت حمیدرضا لاچین - فعال در حوزه‌ی منابع انسانی، رهبری و توسعه فردی

رویای من ساختن یک فرهنگ کاری مبتنی بر به‌زیستی هست. فرهنگی که در اون سلامت جسمانی، روانی، روحانی و عاطفی انسان‌ها مقدم بر هر اولویت دیگه‌ای تو محیط کاره و کار، منبعی برای بهبود کیفیت زندگیه.

وبسایت حمیدرضا لاچین - فعال در حوزه‌ی منابع انسانی، رهبری و توسعه فردی

رویای من ساختن یک فرهنگ کاری مبتنی بر به‌زیستی هست. فرهنگی که در اون سلامت جسمانی، روانی، روحانی و عاطفی انسان‌ها مقدم بر هر اولویت دیگه‌ای تو محیط کاره و کار، منبعی برای بهبود کیفیت زندگیه.

وبسایت حمیدرضا لاچین - فعال در حوزه‌ی منابع انسانی، رهبری و توسعه فردی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هدف» ثبت شده است

۰۸
دی

 

"وقتی ستاره ها رو هدف میگیری ممکنه در رسیدن بهشون موفق نباشی، اما حداقل به ماه میرسی."

لری پیج، بنیانگذار گوگل

 

در قسمت چهارم از سری پست های کیستیم و چیستیم، درباره معنا و کاربرد مرام و فرآیند کشف این مفهوم گفتم. (این مطلب رو از لینک زیر می تونید مطالعه کنید.)

http://hlachin.ir/1402/09/24/who_we_are_4

در این قسمت، درباره چهارمین بعد از پنجره قطعیت، یعنی نتایج، خواهم نوشت. در این مطلب معنای نتایج، ویژگی ‌هاش، مصداق هاش و شیوه های کشفش رو بررسی خواهیم کرد.

منظور از نتایج چیه؟

تا بدینجا سه بعد پایه ای پنجره قطعیت، یعنی رسالت، چشم انداز و مرام رو بررسی کردیم. رسالت تعیین کننده چیستی و نقطه شروع، چشم انداز تعیین کننده آینده نهایی و نقطه پایان و مرام ها تعیین کننده چارچوب ها و مسیرهای قابل انتخاب هستن. این سه عنصر، بصورت کلی یه چارچوب انتزاعی برای مسیریابی و معیارهایی برای تصمیم گیری در اختیار ما میذارن. اما هیچکدوم تعیین کننده اقدامات مشخص و قدم های بعدیمون نیستن.

ما انسان ها به کسب دستاوردهای ملموس معتاد و نیازمندیم. هورمون دوپامین در بدن ما برای همین منظور ترشح میشه. برای اینکه دائما ما رو به برداشتن قدم های بعد و کسب دستاوردهای جدید وادار کنه. ترشح این هورمون از عوامل بقای ما بوده و هست. و بهترین راه برای تحریک ترشح این هورمون، ایجاد اهداف مشخص و ملموسه.

آخرین بعد از پنجره قطعیت تعریف نتایجی از این دست هست. نتایجی که قراره مسیرمون برای رسیدن به چشم انداز رو ملموس و قدم به قدم کنه. فرض کنید راهی سفری دراز هستیم و چشم انداز همون مقصد نهایی ماست. نتایج ایستگاه هایی هستن که قراره در مسیر اونها رو پشت سر بزاریم. به عبارتی دیگه، سوال اصلی در این قسمت اینه: برای اینکه بتونیم در راستای رسالت، چشم اندازمون و مرام هامون حرکت کنیم، دقیقا چه قدم هایی رو باید برداریم و به چه نتایجی برسیم؟

سلسله مراتب تعریف نتایج

احتمالا تجربه رانندگی تو یه جاده مه آلود رو داشتید. حین رانندگی شما فقط اون حدی از جاده رو می بینیند که در شعاع نور چراغ های ماشین هست. هدف گذاری هم مثل رانندگی تو یه جاده مه آلوده. عمده آینده در مه مبهم و ناپیداست و فقط مقدار کمی ازش رو میشه دید. در چنین شرایطی، باید یه آگاهی کلی از جاده و انتهاش داشت و در راستای رسیدن به اون انتها، قدم به قدم در شعاع دید حرکت کرد و جلو رفت.

وقتی میخوایم نتایج رو تعریف کنیم، باید در نظر بگیریم که پیش بینی درستی از آینده نداریم، اما در عین حال بدون داشتن تصویری روشن از انتهای مسیر و فضای داخل مه هم نمیدونیم دقیقا قراره با چی رو به رو بشیم. به همین منظور برای تعریف نتایج، باید همزمان نگاهی بلند مدت و کوتاه مدت داشته باشیم. یعنی در عین حال که دغدغه حرکت در مسیر چشم انداز و پایداری در بلند مدت رو داریم، باید حواسمون به کسب پیروزی های کوچیک در کوتاه مدت و حفظ بقا باشه. در شکل زیر این مساله به خوبی نمایش داده شده.

 طبق تجربه سال های گذشته ام در تدوین اهداف فردی و سازمانی، دو ابزار BHAG و OKR رو برای تعریف نتایج در بلند مدت و کوتاه مدت مناسب دیدم. در ادامه این دو ابزار رو بررسی می کنیم.

آشنایی با BHAG

واژه BHAG (فارسی بیهگ) خلاصه شده عبارت Big Hairy Audacious Goal هست. این اصطلاح رو اولین بار جیم کالینز توی کتاب "ساختن برای ماندن" معرفی و به این صورت تعریفش کرد: بیهگ به نوعی یک هدف بلند مدت هست (چیزی که برای مدت زمان بین 10 - 25 سال قابل تعریف باشه) و اونقدری باید بزرگ باشه که گاهی این حس رو بهتون بده که " نکنه بهش نرسیم! ". درسته که بیهگ باید یه چیز بزرگ بلند پروازانه باشه، اما نباید خارج از مسیر کلی و غیر قابل دستیابی باشه.

بیهگ قراره بهمون شفافیت، انرژی، هماهنگی و انگیزه حرکت بده. مهمه که انقدر شفاف و دقیق تعریف بشه که همه اعضا بتونن درک و تصورش کنن. همین تصور کردن هست که سبب ترشح دوپامین و ایجاد انگیزه برای مشارکت و حرکت میشه. در تعریف بیهگ، باید از شعارزدگی و ابهام دوری کنیم و یه تعریف قابل اندازه گیری ارائه بدیم. در واقع بیهگ باید SMART باشه:

  1. Specific است؛ یعنی محدوده و موضوع آن کاملاً شفاف و مشخصi
  2. Measurable است؛ یعنی میشه اون رو به شکل کمّی و عددی سنجید و اندازه گیری کرد
  3. Assignable است؛ یعنی باید مشخص باشه دقیقاً‌ چه کسی مسئول تحقق اونه
  4. Realistic است؛ یعنی واقع‌بینانه است و با توجه به منابع در دسترس، قابل دستیابی به نظر میرسه
  5. Time-related است؛ یعنی مشخص شده که این هدف باید در چه زمانی محقق بشه

یه نمونه خوب، هدف ارائه شده توسط کندی در دهه 60 میلادی به مردم آمریکا درباره پروژه سفر به ماه هست. کندی در سخنرانیش بیهگ پروژه فضایی رو در قالب جملات زیر بیان میکنه:

"that this Nation should commit itself to achieving the goal, before this decade is out, of landing a man on the moon and returning him safely to earth."

در این جملات، بصورت دقیق و قابل اندازه گیری یه هدف جاه طلبانه، هیجان آور، قابل دستیابی و دارای زمانبندی مشخص تعیین شده.

دو نمونه معروف بیهگ بیزینسی و موفق به شرح زیره:

  • Become a $125 billion company by year 2000. (Wal-Mart, 1990)
  • Become the dominant player in commercial aircraft and bring the world into the jet age. (Boeing, 1950)

حال چطور می‌تونیم بیهگ‌رو تعیین کنیم؟

جیم کالینز در کتاب ساختن برای ماندن، سه سوال زیر رو برای کشف بیهگ پیشنهاد میده:

  1. چه چیزی باعث اشتیاق بیشتر در ما میشه؟

برای پاسخ به این سوال باید به رسالت، چشم انداز و مرام هامون رجوع کنیم. در واقع این اشتیاق از تحقق رسالت، نزدیک شدن به چشم انداز و رعایت مرام هامون قراره بدست بیاد.

  1. در چه چیزی می تونیم بهترین باشیم؟ ( و در چه چیزی نمی تونیم بهترین باشیم؟)

این معیار فراتر از تبحر و توانمندیه. اینکه در یک زمینه تبحر خوبی داریم، الزاما به این معنا نیست که می تونیم در اون زمینه «بهترین» باشیم. برعکس ممکنه در زمینهای بهترین باشیم که هم اکنون بهش مشغول نیستیم.

  1. چه چیزی موتور اقتصادی ما رو به حرکت در میاره؟

منظور بابت رسیدن به چه نتایجی قراره پاداش (شامل نقدی و غیر نقدی) دریافت کنیم.

برای آشنایی بیشتر با مهفوم بیهگ، مطالعه کتاب "ساختن برای ماندن" و مقالات زیر میتونه مفید باشه:

آشنایی با OKR

بیهگ تعیین کننده هدف بلند مدتمون بود. حال باید سیستمی کوتاه مدت داشته باشیم تا بتونیم برای رسیدن به بیهگ، برنامه ریزی دقیقی انجام بدیم. برای این منظور ابزار بسیار مختلفی وجود داره که یکی از معروف ترین و کارآمدترین ها، ابزار OKR است.

OKR مخفف عبارت Objective & Key Results بوده و به معنای «اهداف و نتایج کلیدی» است. در این مدل، روش‌هایی برای تعریف و پیگیری اهداف و ارزیابی نتایج آن‌‌ها معمولاً به صورت فصلی و سالانه وجود داره. به عبارت دیگه از طریق این ابزار میتونیم بیهگ رو به برنامه های مشخص سالانه و فصلی تبدیل و در مسیر رسیدن به بیهگ، دستاوردهای کوچکتری رو تعریف کنیم.

در این مدل نتیجه‌ای رو که سازمان باید در آینده به اون دست پیدا کنه، هدف می‌نامند. هدف تعیین کننده چیستی و مقصده. در واقع هدف پاسخ به سوال زیره:

«باید به کجا برویم؟»

نتایج کلیدی ابزار سنجشیه که با دو معیار شروع و پایان اون، میشه پروسه رسیدن به هدف رو سنجید. نتایج کلیدی نشون میدن که چگونه به سمت مقصد خود در حال حرکت هستیم و چقدر با هدف خود فاصله داریم. در واقع نتایج کلیدی پاسخ به سوال زیره:

«چگونه بفهمیم که به مقصد خود نزدیک شدیم؟»

برای مثال در کیس بیهگ والمارت (تبدیل شدن به شرکت 125 میلیارد دلاری تا سال 2000)، یه هدف میتونست گسترش موفقیت آمیز کسب و کار به خارج از آمریکا باشه. نتایج کلیدی مرتبط هم میتونستن شامل تعداد شعبات خارج از آمریکا یا میزان فروش در هر کشور باشه.

برای آشنایی بیشتر با مفهوم OKR و قواعد تدوین اون، مطالعه کتابچه راهنمای زیر توصیه میشه:

https://bayanbox.ir/info/17135533141276189/%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%D8%A7%D9%85-%D8%A8%D9%87-%DA%AF%D8%A7%D9%85-%D8%B4%D8%B1%D9%88%D8%B9-%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%A7-OKR

اگه نخوایم خیلی هم درگیر ابزار بشیم، در ساده ترین حالت میتونیم برای خودمون یه سری دستاورد و اقدامات فصلی و سالانه در راستای تحقق بیهگ تعریف کنیم. در واقع سوال اینه که اگه بخوایم به بیهگ برسیم، چه تغییراتی رو باید ایجاد کنیم، چه چیزهایی رو باید بسازیم یا چه موانعی رو باید از پیش رو برداریم؟

در نهایت، این نتایج و تحقق اونهاست که به رسالت، چشم انداز و مرام هامون جون میده و اونها رو تبدیل به دستاوردهای ملموس و واقعی میکنه و در مقابل رسالت، چشم انداز و مرام ها هم زمین بازی رو برای تعریف اقدامات و تحقق اونها مهیا میکنه. این عناصر در ارتباط با هم تعریف کننده چیستی و کیستی ما هستن.


در مطلب بعد تجربه تیم منابع انسانی سایت شب از تعریف پنجره قطعیت و عناصر چهارگونه رو بررسی خواهم کرد و سند کیستی و چیستی تیم رو به عنوان یه نمونه به اشتراک خواهم گذشت.

  • حمیدرضا لاچین
۱۴
مهر

 

"مهم‌ترین روزهای زندگی هر انسان دو روز است: روزی که به دنیا می‌آید و روزی که دلیلش را می‌فهمد."

- مارک تواین

 

در قسمت اول از سری پست‌های کیستیم و چیستیم، درباره مدل پنجره قطعیت و ابعاد مختلف اون برای خودشناسی (هدف، چشم‌انداز، ارزش‌ها، باورها و نتایج) و رسیدن به مسیر زندگی اصیل گفتم. (این مطلب رو از لینک زیر می‌تونید مطالعه کنید.).

http://hlachin.ir/1402/07/06/who_we_are_1

 تو این مطلب به بررسی تعریف و کشف اولین عامل، یعنی هدف، می‌پردازیم. اول باید بگم که برای این مفهوم، واژه‌های مختلفی مثل هدف، هدف وجودی، وظیفه، ماموریت، رسالت، چرایی و ... استفاده می‌شه که همگی به یه معنا اشاره می‌کنن. من شخصا واژه رسالت رو در زبان فارسی ترجیح می‌دم و تو این مقاله هم از همین واژه استفاده می‌کنم. حال معنای رسالت چیه و چطور می‌شه کشفش کرد؟

منظور از رسالت چیه؟

رسالت پاسخ به چرایی وجودیه. چرا ما در این دنیا وجود داریم؟ دلیل اینکه هر روز صبح باید از خواب پاشیم و در این دنیا روزگار بگذرونیم چیه؟ ما هستیم که چه شود؟ در واقع رسالت بزرگترین هدف و ماموریت ما در زندگیه که شاید بشه دلیل خلقت ما در این جهان رو به اون مربوط دونست. تعریف دقیق از رسالته که به زندگیمون معنا می‌ده و اون رو از پوچی در میاره. رسالت همچنین می‌تونه منبعی برای تاب‌آوری در گذر از رنج‌ها باشه.

به قول نیچه:"هرکس که چراییش را بشناسد، با هر چگونگی‌ای خواهد ساخت."

(در این موضوع، مطالعه کتاب "انسان در جستجوی معنا" از ویکتور فرانکل توصیه می‌شه.)

توجه کنیم که رسالت با هدف تفاوت داره. رسالت بزرگ ترین هدف و ماموریت زندگی ماست که تمام هدف‌های کوچک باید در جهت رسیدن به اون هدف بزرگتر تعریف بشه. مثلاً اگر رسیدن به شهر چالوس رسالت ما باشه، هر یک از شهرها و مسیرهای بین راهی جز اهداف میانی ما خواهد بود که برای رسیدن به مقصد اصلی باید این اهداف رو پشت ‌سر بذاریم. در واقع رسالت دلیل ادامه زندگیمون هست و تا آخر عمر تاریخ انقضا داره، ولی اهداف موقتیه و می‌تونه کوچیک یا بزرگ باشه. (در قسمت مربوط به نتایج بیشتر درباره اهداف صحبت خواهم کرد.)

چطور می‌تونیم رسالت خودمون رو کشف کنیم؟

بهترین منبع برای اینکار، مطالعه دو کتاب "با چرایی شروع کنید" و "چرایی خود را پیدا کنید" از سایمون سینکه. او در این کتاب درباره اهمیت کشف چرایی یا همون رسالت صحبت می‌کنه و مثال‌هایی از کاربرد این مفهوم در موفقیت فردی و دنیای کسب و کار میاره. سایمون در کتاب "چرایی خود را پیدا کنید" یه فرآیند مرحله به مرحله رو معرفی می‌کنه که هر فرد و سازمانی می‌تونه از طریق اون به رسالت خودش برسه. این مدل، سوالاتی رو مطرح که ما رو به فکر و بررسی در گذشتمون و لحظاتی که بیشترین احساس رضایت رو داشتیم وادار می‌کنه تا از اون طریق بتونیم به مفاهیمی برسیم که به زندگیمون معنا می‌ده. در نهایت باید اون مفاهیم رو در قالب ساختار زیر در یک جمله بعنوان رسالت یا چراییمون بیاریم:

انجام (فلان کار) تا (فلان تاثیر رو داشته باشه.)

در واقع بخش اول این جمله بیان کننده عمل مشخصیه که ما می‌خوایم انجام بدیم و بخش دوم شامل تاثیریه که در بهتر شدن وضع موجود قراره بذاره. برخی از مثال‌های کسب و کاری این ساختار شامل موارد زیره:

  • تسلا: تسریع فرایند تحول جهانی به سمت انرژی پایدار.
  • آمازون: نهایت تلاش‌مان را می‌کنیم که به مشتریان‌مان پایین‌ترین قیمت ممکن، بهترین حق انتخاب، و حداکثر راحتی را ارائه دهیم.
  • پاتاگونیا: تولید بهترین محصول، که هیچ آسیب غیر ضروری ایجاد نکند؛ و از کسب و کار جهت الهام بخشیدن و پیاده‌سازی راه‌حل‌هایی برای بحران محیط زیست، استفاده شود.
  • لینکدین: ایجاد پیوند میان آدم‌های حرفه‌ای در سرتاسر جهان برای بهبود سازندگی و موفقیت آن‌ها.
  • گوگل: سازمان‌دهی اطلاعات جهانی و ایجاد دسترسی و کاربرد آن در سرتاسر جهان.

در همین راستا دیدن تدتاک زیر از سایمون سینک مفیده:

https://www.ted.com/talks/simon_sinek_how_great_leaders_inspire_action?language=en

منبع دیگه‌ای برای کشف رسالت، مطالعه مفهوم ایکیگای (IKIGAI) هست. ایکیگای یه واژه ژاپنی به معنای "دلیلی برای بودن" هست. این واژه ریشه در سنت ژاپن داره و مشوق افراد برای سرمایه‌گذاری روی به‌زیستی روانیشون از طریق کشف معنا در زندگی و ارائه خدمت و ارزش به جامعه و دیگران بوده. ژاپنی‌ها معتقدن هر فردی در زندگی خودش یه ایکیگای داره، فقط کشف اون نیاز به اختصاص زمان، تعمق و خودشناسی داره.

طبق این مدل، رسالت یا همون ایکیگای حاصل اشتراک 4 بعد زیره:

  1. چیزی که دوست داریم
  2. چیزی در اون خوب هستیم
  3. چیزی که دنیا نیاز داره
  4. چیزی که بابتش بهمون پول پرداخت می‌شه

در واقع برای کشف این مفهوم باید به سوالات زیر پاسخ بدیم و دنبال نقطه تلاقیشون باشیم:

  1. از انجام چه کارهایی یا چه تجربه‌هایی بیشترین لذت و رضایت رو می‌بریم؟
  2. در انجام چه کارهایی استعداد، مهارت، دانش یا تخصص داریم؟
  3.  چه نیازهایی در جامعه اطرافمون هست و چطور می‌تونیم ارزش اجتماعی خلق کنیم؟
  4. جامعه بابت چه خدماتی حاضر به پرداخت پول هست یا برای چه خدماتی بازار وجود داره؟

برای مطالعه بیشتر منبع زیر رو می‌تونید استفاده کنید:

https://positivepsychology.com/ikigai/


در نهایت از هر مدلی برای کشف رسالت استفاده کنیم، مهم اینه که خودمون ازش الهام و انرژی بگیریم و بتونیم در زندگی روزمره بهش اتکا کنیم. جمله بندی دقیق در ابتدای کار مهم نیست. باید زمان بدیم تا رسالتمون در مرور زمان تست بشه تا بتونیم جمله رو دقیقتر و اصلاح کنیم.

 

  • حمیدرضا لاچین