تاریخ و سرگذشت هر ملتی متاثر از سه عامل جغرافیا، من و نهاده. منظور از جغرافیا، ویژگیهای محیطی هست که در اون زندگی میکنیم، شامل شرایط آب و هوایی، منابع در دسترس، همسایگان و .... و منظور از من، خلقیات، اقدامات و تصمیمات افراد اون ملته. در نهایت نهاد، مجموعهای از مناسبتهای تثبیت شده در مرور زمان هست که تعامل بین افراد یک ملت رو تنظیم و ساماندهی میکنه. نهادها در واقع گرامر زندگی اجتماعی هستن و در واقعیت خود رو بصورت فرهنگ، عرفهای رفتاری، سنتها، قوانین، استانداردها و ... نشون میدن. این سه عامل با هم رابطهای همبسته دارن و تغییرات در هر کدوم بقیه عوامل رو تحت تاثیر قرار میده. (در نگرشهای مختلف تاریخی معمولا یکی از این عوامل رو مهمترین قلمداد و سرگذشت ملت رو براساس اون تحلیل میکنن. مثلا کتاب «اسلحه، میکروب، فولاد» متمرکز بر عامل جغرافیا، کتاب «چگونه ما، ما شدیم؟» متمرکز بر عامل من و کتاب «چرا ملتها شکست میخورند؟» متمرکز بر عامل نهاد هست.)
اگه به وضعیت این سه عامل در شرایط کنونی ایران نگاه کنیم، میبینیم که از لحاظ جغرافیایی با شرایط خشکسالی، از بین رفتن منابع طبیعی و وضعیت بحرانی در منطقه روبهرو هستیم. خلقیاتی مثل سلطهپذیری وسلطهگری، بیاعتمادی به غریبهها، بیانضباطی و ... در ما نهادینه شده که مسیر توسعه رو سخت میکنه و منجر به تصمیمات خودمحور و کوتاه مدت میشه و در نهایت نهادهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ناکارآمد، غیرفراگیر و بستهای رو داریم که به جای مشارکت و نفع عمومی، متمرکز بر حفظ قدرت و تطمیع دایره وفادارن هست. در چنین شرایطی چطور میتونیم آیندهای متفاوت خلق کنیم؟
جغرافیا جز عواملیه که ما کمترین تاثیرگذاری رو روش داریم. تغییر خلقیات و عادات هم کاری زمانگیر هست و هم تاثیراتش در نسلهای بعدی نمایان خواهد شد. از طرفی باتوجه به ویژگی اجتماعی بودن انسانها، ثابت شده تغییرات نهادی معمولا بیشترین و کوتاهمدتترین اثرگذاری رو دارن. اما دولت در حال حاضر میل و اراده ایجاد هر گونه تغییری رو نداره. پس چطور میتونیم تغییراتی در نهادها ایجاد کنیم؟ دکتر لشکربلوکی در کتاب استراتژی توسعه ایران، استراتژی ریزنهادسازی رو بعنوان استراتژیای امکانپذیر برای تحقق این امر مطرح میکنه.
در این استراتژی، در اجتماعات کوچکتر مثل سازمان، مدرسه، خانواده، محله و ... مجموعه مناسبات و گرامر جدیدی ایجاد میشه، به امید روزی که این ریزنهادها با هم همافزایی کرده، تکثیر شده و نهاد ملی رو تحت تاثیر قرار بدن. این ریزنهادها، موفقیتهای کوچیکی هستن که امید و اعتماد رو برای تغییر در ما زنده نگهمیدارن.
سازمانها و شرکتها میتونن بستری مناسب برای تمرین ریزنهادسازی باشن. توسعه ایران رو میشه از مسیر تحول فرهنگ کار شروع کرد. از راه ساخت ریزنهادهایی مانند موارد زیر که تمرینی برای تجربه نهادهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی باز و فراگیر هستن:
- آموزش مهارتهای توسعهآفرین مثل گفتوگوی موثر، تفکر انتقادی، خودآگاهی، برنامهریزی بلند مدت، حفاظت از محیط زیست و ....
- ایجاد سیستم شنوایی سازمانی برای مشارکت پرسنل در مدیریت و توسعه شرکت از طریق اشتراک ایدهها، انتقادات و پیشنهادات
- فراهم کردن فضایی برای تمرین بازخورد بین سطوح مختلف سازمان
- ایجاد کمیتههایی از دل پرسنل برای شناسایی و رفع ضعفها در تجربه کاری
- توجه به مباحث محیط زیستی و توسعه سبز
- سهیم کردن پرسنل در رشد و سودآوری شرکت از طریق توزیع سهام یا پاداش تشویقی
- ایجاد فرآیندهایی برای انتصابات مبتنی بر شایستهسالاری
- تقویت مدیریت مشارکتی به جای مدیریتی دیکتاتوری
- عدم توجه به نژاد، جنسیت، مذهب و ... در جذب و ارتقا افراد سازمان
- و ....
به قول گاندی ما میتونیم تغییری باشیم که دوست داریم در دنیا ببینیم.
سوال: چه ریزنهادهای دیگهای به نظر شما میتونه در سازمانهای ایرانی جاری بشه؟
پینوشت: پیشنهاد میکنم در این روزها، دو فایل زیر از دکترلشکربلوکی با موضوع دلایل عقبافتادگی ایران در مسابقه توسعه و استراتژیهای توسعه ایران رو بخونید.